English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4543 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
practitioners U وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner U وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe U نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
barristers U وکیل مشاور وکیل دعاوی
barrister U وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainer U حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers U حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
lawyers and laymen U وکیل و غیر وکیل
plea deal [between Prosecution and Defense] U توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
barrister U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barristers U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
appoint as one's council U وکیل کردن
to run in U وکیل کردن
appoint as one counsel U وکیل کردن
elect for the parliament U وکیل کردن
depute U وکیل کردن
take counsel with U با وکیل مشورت کردن
empowering U وکالت دادن وکیل کردن
empower U وکالت دادن وکیل کردن
empowered U وکالت دادن وکیل کردن
empowers U وکالت دادن وکیل کردن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
relicta verificatione U تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
counsellors U وکیل
attorneys U وکیل
counselors U وکیل
counseled U وکیل
deputies U وکیل
counselled U وکیل
counselling U وکیل
counsels U وکیل
letter of attorney U وکیل
gentleman of the long robe U وکیل
counsellor U وکیل
counsel U وکیل
proxy U وکیل
deputy U وکیل
procurators U وکیل
procurator U وکیل
representatives U وکیل
syndic U وکیل
representative U وکیل
lieutenants U وکیل
attorney U وکیل
lieutenant U وکیل
surrogates U وکیل
proctor U وکیل
factor U وکیل
delegating U وکیل
delegate U وکیل
mandatary U وکیل
solicitors U وکیل
delegated U وکیل
agents U وکیل
surrogate U وکیل
lawyer U وکیل
agent U وکیل
lawyers U وکیل
deligate U وکیل
assignee U وکیل
delegates U وکیل
factors U وکیل
solicitor U وکیل
deputies U وکیل نماینده
man of business U وکیل گماشته
advocating U وکیل مدافع
advocates U وکیل مدافع
advocated U وکیل مدافع
advocate U وکیل مدافع
counselled U وکیل دعاوی
prosecture U وکیل عمومی
court-appointed defending counsel U وکیل تسخیری
court-appointed attorney for the defense [American E] U وکیل تسخیری
public defender [American E] U وکیل تسخیری
trial attorney U وکیل محاکمه
lawyers U وکیل دادگستری
Members of Parliament U وکیل مجلس
defending attorney U وکیل مدافع
barrister at law U وکیل قانونی
barrister at law U وکیل مرافعه
office attorney U وکیل دفتر
stewards U وکیل خرج
attorney with right of substitution U وکیل با حق توکیل
attorney with right of substitution U وکیل در توکیل
attorney at low U وکیل دعاوی
Member of Parliament U وکیل مجلس
defensor U وکیل مدافع
lawyer U وکیل دادگستری
deputy U وکیل نماینده
steward U وکیل خرج
petifogger U وکیل مغالطه کن
judge advocate U وکیل مدافع
attorney at law U وکیل دعاوی
attorney with right of subtitution U وکیل در توکیل
barristers U وکیل دادگستری
lieutenants U نایب وکیل
agents U گماشته وکیل
counseled U وکیل دعاوی
surrogates U وکیل شدن
proctor U وکیل قانونی
to go to the bar U وکیل شدن
barristers U وکیل مدافع
barristers U وکیل دعاوی
public a U وکیل عمومی
lieutenant U نایب وکیل
attorneys U وکیل دادگستری
attorney U وکیل دعاوی
attorney U وکیل دادگستری
attorneys U وکیل دعاوی
surrogate U وکیل شدن
counsel U وکیل دعاوی
counsel for the crown U وکیل عمومی
agent U گماشته وکیل
barrister U وکیل مدافع
public defender U وکیل تسخیری
counsellor at law U وکیل مشاور
chamber counsel U وکیل مشاور
counsels U وکیل دعاوی
barrister U وکیل دادگستری
counselling U وکیل دعاوی
counsel briefed by the government U وکیل تسخیری
proctor U وکیل مدافع
barrister U وکیل دعاوی
counsel briefedby the government U وکیل تسخیری
plea U دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
pleas U دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
practitioner U وکیل دست به کار
lieutenant U ناوبان یکم وکیل
counselors U رایزن وکیل مدافع
i made him my proxy U او را وکیل خود نمودم
universal agent U وکیل تام الاختیار
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
attorneys U نمایندگی وکیل مدافع
practitioners U وکیل دست به کار
counsellors U رایزن وکیل مدافع
lieutenants U ناوبان یکم وکیل
sergeant U یوزباشی وکیل باشی
serjeant at law U وکیل درجه یک دادگستری
prevarication U خیانت وکیل به موکل
counselor U رایزن وکیل مدافع
parliamentarian U وکیل مبرز و حراف
parliamentarians U وکیل مبرز و حراف
law officers of the crown U وکیل عمومی دادیار
sergeants U یوزباشی وکیل باشی
attorney U نمایندگی وکیل مدافع
QC U مخفف وکیل دعاوی
QCs U مخفف وکیل دعاوی
counsellor U رایزن وکیل مدافع
universal agent U وکیل مطلق الوکاله
majordomo U وکیل خرج پیشکار
deputy of the parliament U وکیل مجلس شورای ملی
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
petifogger U وکیل پست یا حیله باز
pettif ogger U وکیل پست یا حیله باز
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
counsel appointed U وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
trial lawyer U وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
mandate U قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
mandate U حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
boroughs U شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
borough U شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
non suit U ترک دعوی به وسیله خواهان
special pleading U علم تهیه لوایح دفاعی و طرح ریزی دفاع در محکمه
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
practician U کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
tender U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
retaining fee U وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
privileged communication U مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
constructive notice U ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
particulars U دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
querela U دعوی مطروح در محکمه
plea of tender U اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
secta U ادله خواهان دعوی
outline U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
demurrer U عبارت از ان است که خوانده ضمن تصدیق اصل افهارات خواهان
libllant U خواهان یا شاکی دعوی افترا
suppliant U خواهان دعوی اعاده تصرف
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
consultary response U نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
Recent search history Forum search
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1ایا با رنگپاش خرطومی می شود دیوار را رنگ کرد
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com